لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۳۰ خرداد ۱۴۰۴ تهران ۱۷:۵۹

آن‌چه از «تسلیم بی‌قیدوشرط» و تأثیر آن بر تاریخ معاصر می‌دانیم


رئیس‌جمهور آمریکا در روز سه‌شنبه ۲۷ خرداد، بعد از تهدید رهبر جمهوری اسلامی و اعلام این‌که محل اختفای او را می‌داند، در پستی دو کلمه‌ای در شبکه اجتماعی خودش، تروث سوشیال، خطاب به جمهوری اسلامی نوشت: «Unconditional Surrender (تسلیم بی‌قیدوشرط)»

این تهدید دونالد ترامپ که در بحبوحۀ تنش‌های نظامی بین اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران مطرح شد، بار دیگر عبارت تاریخی «تسلیم بی‌قیدوشرط» را به کانون توجه رسانه‌ها و کارشناسان آورد.

این عبارت ریشه در جنگ داخلی آمریکا و موضع قاطع ژنرال یولیسیز اس. گرانت در نبرد فورت دانلسون (۱۸۶۲) دارد و در قرن بیستم، به‌ویژه در جنگ جهانی دوم، به ابزاری کلیدی در سیاست خارجی آمریکا بدل شد.

از فرانکلین روزولت در کنفرانس کازابلانکا تا هری ترومن در اعلامیه پوتسدام، این عبارت نمادی از عزم آمریکا برای پایان دادن به قدرت دشمنانش به‌ویژه دیکتاتورها بوده است.

منشأ تاریخی عبارت «تسلیم بی‌قیدوشرط»

عبارت «تسلیم بی‌قیدوشرط» را اولین بار ژنرال یولیسیز اس. گرانت در جریان جنگ داخلی آمریکا (۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵) به کار برد. در فوریه ۱۸۶۲، در نبرد فورت دانلسون، گرانت از نیروهای کنفدراسیون خواست بدون هیچ مذاکره‌ای تسلیم شوند.

این موضع قاطع که به او لقب «گرانتِ تسلیم بی‌قیدوشرط» داد، نه‌تنها پیروزی نظامی را تضمین کرد بلکه به نمادی از ارادۀ آهنین تبدیل شد. رسانه‌های وقت، از جمله روزنامه‌های شمالی، این عبارت را به‌عنوان نشانه‌ای از عزم اتحادیه برای سرکوب شورش جنوب ستودند و آبراهام لینکلن، رئیس‌جمهور وقت، نیز از این رویکرد حمایت کرد چراکه نشان‌دهندۀ اتحاد و قدرت بود.

اگرچه این عبارت در آن زمان به دیکتاتورها مرتبط نبود، اما به پایه‌ای برای استفاده‌های بعدی در سیاست خارجی آمریکا مبدل شد. مفهوم تسلیم بی‌قیدوشرط که بر عدم پذیرش هرگونه مذاکره یا مصالحه و تسلیم یک‌ طرف مخاصمه تأکید داشت، به‌تدریج از یک تاکتیک نظامی به یک ابزار سیاسی تبدیل شد.

این رویکرد در قرن بیستم، به‌ویژه در جنگ جهانی دوم، به استراتژی اصلی آمریکا برای مقابله با رژیم‌های دیکتاتوری تبدیل شد و سرنوشت رهبرانی مانند هیتلر، موسولینی و هیروهیتو (پادشاه ژاپن) را تحت تأثیر قرار داد.

جنگ جهانی دوم و سیاست تسلیم بی‌قیدوشرط

در ژانویه ۱۹۴۳، فرانکلین روزولت در کنفرانس کازابلانکا اعلام کرد که متفقین تنها تسلیم بی‌قیدوشرط آلمان، ایتالیا و ژاپن را خواهند پذیرفت. این تصمیم، که بدون هماهنگی کامل با وینستون چرچیل اعلام شد، ریشه در تجربه جنگ جهانی اول داشت.

روزولت می‌خواست از تکرار افسانۀ «خنجر از پشت» جلوگیری کند. افسانۀ «خنجر از پشت» (Stab in the Back Myth) باوری بود که پس از جنگ جهانی اول در آلمان رواج یافت. طبق این افسانه، ارتش آلمان در جبهه‌ها شکست نخورده بود بلکه به دلیل خیانت داخلی، از جمله اقدامات سوسیالیست‌ها و یهودیان و سیاستمداران لیبرال در پشت جبهه، مجبور به تسلیم شد.

این افسانه که توسط ناسیونالیست‌ها و بعدها نازی‌ها تبلیغ شد، به تحریک احساسات ضددموکراتیک و ظهور هیتلر کمک کرد.

به همین دلیل بود که در کنفرانس کازابلانکا (ژانویه ۱۹۴۳)، فرانکلین روزولت با اعلام سیاست «تسلیم بی‌قیدوشرط» قصد داشت از تکرار این افسانه جلوگیری کند. او می‌خواست نشان دهد که متفقین تا نابودی کامل رژیم نازی پیش خواهند رفت و هیچ مذاکره‌ای برای صلح جداگانه با آلمان انجام نخواهد شد.

این موضع همچنین به استالین اطمینان داد که آمریکا و بریتانیا متعهد به ادامه جنگ تا پیروزی نهایی هستند و از مذاکرات مخفی با آلمان اجتناب می‌کنند، که اعتماد متقابل در اتحاد متفقین را تقویت کرد. او همچنین می‌خواست با این تدبیر به استالین اطمینان دهد که متفقین غربی به دنبال صلح جداگانه‌ای نیستند. به هر حال، سیاست تسلیم بی‌قیدوشرط تأثیرات متفاوتی بر دیکتاتورهای طرف مقابل داشت:

آدولف هیتلر (آلمان)

اعلام تسلیم بی‌قیدوشرط به تبلیغات نازی‌ها کمک کرد. هیتلر این سیاست را به‌عنوان نشانه‌ای از قصد متفقین برای نابودی کامل آلمان معرفی کرد که باعث شد مقاومت نیروهای آلمانی تا ماه می ۱۹۴۵ طولانی شود.

هیتلر در نهایت در پناهگاه خود در برلین خودکشی کرد و رژیم نازی بدون او تسلیم شد.

بنیتو موسولینی (ایتالیا)

ایتالیا در سپتامبر ۱۹۴۳ تسلیم متفقین شد، اما رسیدن به این نتیجه علاوه بر به کارگیری این سیاست، در نتیجه فشارهای داخلی و کودتای شورای بزرگ فاشیست علیه موسولینی هم بود.

در نهایت، او در جولای ۱۹۴۳ برکنار، و توسط پارتیزان‌ها دستگیر و در آوریل ۱۹۴۵ اعدام شد. سیاست تسلیم بی‌قیدوشرط به‌طور غیرمستقیم به سقوط او کمک کرد، اما نقش اصلی را در این امر مخالفت‌ها داخلی ایفا کرد.

هیروهیتو (ژاپن)

در اعلامیه پوتسدام (جولای ۱۹۴۵)، هری ترومن خواستار تسلیم بی‌قیدوشرط ژاپن شد. بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی در اوت ۱۹۴۵ ژاپن را مجبور به تسلیم کرد.

برخلاف هیتلر و موسولینی، امپراتور هیروهیتو جایگاه خود را حفظ کرد و تا ۱۹۸۹ بر ژاپن سلطنت کرد. این نشان‌دهندۀ انعطاف او در اجرای سیاست تسلیم بی‌قیدوشرط بود.

استفاده‌های مدرن‌تر و پیامدهای آن

در دوران مدرن، عبارت تسلیم بی‌قیدوشرط کمتر به‌صورت صریح استفاده شده، اما مفهوم آن در سیاست خارجی آمریکا باقی مانده است.

روز سه‌شنبه ۲۷ خرداد، دونالد ترامپ این عبارت را در مورد جمهوری اسلامی ایران به کار برد و خواستار تسلیم کامل حکومت ایران شد. این موضع‌گیری که در واکنش به جنگ اسرائیل با ایران و برنامۀ هسته‌ای تهران مطرح شد، هنوز نتیجۀ مشخصی نداشته است.

برخلاف جنگ جهانی دوم، این تهدید فعلاً و تا این لحظه بیشتر جنبۀ دیپلماتیک دارد تا نظامی، اما نشان‌دهندۀ تداوم استفاده از این مفهوم برای فشار بر رژیم‌های مخالف است.

مورد دیگری که شباهت‌هایی به این سیاست دارد، سرنوشت صدام حسین در عراق است. اگرچه جرج دبلیو بوش به‌ صورت صریح از عبارت «تسلیم بی‌قیدوشرط» استفاده نکرد، حملۀ آمریکا حملۀ آمریکا به عراق در اسفند ۱۳۸۱ و تقاضای خلع‌سلاح کامل رژیم صدام شباهت‌هایی به این رویکرد داشت.

صدام در آذر ۱۳۸۲ دستگیر، محاکمه و در نهایت در دی ۱۳۸۵ اعدام شد. این نتیجه، برخلاف موارد جنگ جهانی دوم، از طریق اشغال نظامی و نه مذاکرات تسلیم به دست آمد.

تحلیل پیامدهای این سیاست نشان می‌دهد که تسلیم بی‌قیدوشرط در برخی موارد، مانند ژاپن، به پایان سریع‌تر جنگ منجر شد، اما در مواردی مانند آلمان مقاومت را طولانی کرد.

منتقدان معتقدند که این سیاست می‌تواند هزینه‌های انسانی را افزایش دهد، زیرا دشمنان را به ادامۀ جنگ تا پایان تلخ تشویق می‌کند. در مقابل، حامیان آن استدلال می‌کنند که این رویکرد از مذاکرات ضعیف و صلح‌های ناپایدار جلوگیری می‌کند.

سیاستی کارآمد یا پرهزینه؟

عبارت «تسلیم بی‌قیدوشرط»، از گرانت تا ترامپ ۲۰۲۵، نمادی از قاطعیت آمریکا در برابر دشمنانش بوده است.

سرنوشت دیکتاتورهایی که مخاطب این سیاست بودند متفاوت بوده است: هیتلر خودکشی کرد، موسولینی اعدام شد، هیروهیتو ابقا شد، و نتیجۀ این تهدید علیه علی خامنه‌ای هنوز نامشخص است.

این سیاست، اگرچه در جنگ جهانی دوم اتحاد متفقین را تقویت کرد، گاهی منجر به تلاش طرف مقابل برای مقاومت بیشتر شده داده است. در دنیای مدرن، با پیچیدگی‌های دیپلماتیک، اثربخشی این رویکرد هنوز محل بحث و بررسی است.

آیا تهدیدات قاطعانه همچنان می‌توانند رژیم‌های یاغی و دیکتاتور را وادار به تسلیم کنند یا به راه‌حل‌های دیپلماتیک و انعطاف‌پذیرتری نیاز است؟ تاریخ هنوز پاسخ قطعی برای این سؤال ندارد.

XS
SM
MD
LG